گیرندۀ خانه خانه گیر شدن: گیرندۀ خانه شدن، خانه ای را اشغال کردن در بازی برای مثال عشقت چو در سراچۀ دل خانه گیر شد / زاین پس برون شود خرد از وی به اضطرار (ابن یمین - ۲۴۲)
گیرندۀ خانه خانه گیر شدن: گیرندۀ خانه شدن، خانه ای را اشغال کردن در بازی برای مثال عشقت چو در سراچۀ دل خانه گیر شد / زاین پس برون شود خِرَد از وی به اضطرار (ابن یمین - ۲۴۲)
خانوار. جمعیت یک خانه و نوعاً هر پنج نفر را یک خانوار یا خانه وار میگویند. (ناظم الاطباء) : ’هر خانه وار باید ده تومان بپردازد’. یعنی از هر خانه جدا جدا باید ده تومان گرفت، ظاهراًبه معنی مقدار یک خانه باشد چه یکی از معانی ’وار’ مقدار است چون ’جامه وار’ و ’کلاه وار’ یعنی بمقدار یک جامه یا یک کلاه: ’خانه واری حصیر از شوشۀ زر کشیده افکنده’ یعنی حصیری به اندازۀ خانه از زر کشیده در آنجا گسترده بود و شوشه بر وزن خوشه شمش طلاو نقره و امثال آنرا گویند و ظاهراً مقصود از شوشۀزر کشیده طلایی باشد که از حدیده کشیده بهیأت ریسمانهای باریک ساخته باشند و آنرا اکنون در ایران گلابتون گویند. (از حواشی چهارمقالۀ عروضی چ معین ص 20)
خانوار. جمعیت یک خانه و نوعاً هر پنج نفر را یک خانوار یا خانه وار میگویند. (ناظم الاطباء) : ’هر خانه وار باید ده تومان بپردازد’. یعنی از هر خانه جدا جدا باید ده تومان گرفت، ظاهراًبه معنی مقدار یک خانه باشد چه یکی از معانی ’وار’ مقدار است چون ’جامه وار’ و ’کلاه وار’ یعنی بمقدار یک جامه یا یک کلاه: ’خانه واری حصیر از شوشۀ زر کشیده افکنده’ یعنی حصیری به اندازۀ خانه از زر کشیده در آنجا گسترده بود و شوشه بر وزن خوشه شمش طلاو نقره و امثال آنرا گویند و ظاهراً مقصود از شوشۀزر کشیده طلایی باشد که از حدیده کشیده بهیأت ریسمانهای باریک ساخته باشند و آنرا اکنون در ایران گلابتون گویند. (از حواشی چهارمقالۀ عروضی چ معین ص 20)
جامه ای که در خانه بافته شده باشد. (ناظم الاطباء). قماشی که آنرا غلامان و خانه زادان بافته باشند. چنانکه در اصفهان چیزهای کار غلامان شهرت و امتیاز دارند. (از آنندراج) : ز کتان و متقالی خانه باف زده کوهۀ کوهه چون کوه قاف. نظامی
جامه ای که در خانه بافته شده باشد. (ناظم الاطباء). قماشی که آنرا غلامان و خانه زادان بافته باشند. چنانکه در اصفهان چیزهای کار غلامان شهرت و امتیاز دارند. (از آنندراج) : ز کتان و متقالی خانه باف زده کوهۀ کوهه چون کوه قاف. نظامی
جای پا قدم، جانب پای طرف پای مقابل سرگاه، درگاه کفش کن مقدم البیت صف نعال مقابل پیشگاه، پیشگاه تخت مسند، پایاب، پایه اساس، جایگاه مقام منصب مکانت رتبه حد درجه، جای محل، آخور ستورگاه پاگاه طویله اصطبل، مزد حق القدم. -11 اصل و نسب. یا اهل پایگاه. اهل مرتبه. یا پایگاه هوایی. محل و جای برای فرود آمدن هواپیما (مخصوصا هواپیماهای نظامی)
جای پا قدم، جانب پای طرف پای مقابل سرگاه، درگاه کفش کن مقدم البیت صف نعال مقابل پیشگاه، پیشگاه تخت مسند، پایاب، پایه اساس، جایگاه مقام منصب مکانت رتبه حد درجه، جای محل، آخور ستورگاه پاگاه طویله اصطبل، مزد حق القدم. -11 اصل و نسب. یا اهل پایگاه. اهل مرتبه. یا پایگاه هوایی. محل و جای برای فرود آمدن هواپیما (مخصوصا هواپیماهای نظامی)